سبک هنری کوبیسم – cubism
جنبش هنری که به سبب نوآوری در روش دیدن، انقلابی ترین و نافذ ترین جنبش هنری سده بیستم به حساب می آید. کوبیست ها با تدوین یک نظام عقلانی در هنر کوشیدند مفهوم نسبیت واقعیت، به هم بافتگی پدیده ها و تاثیر متقابل وجوه هستی را تحقق بخشند. جوهر فلسفی این کشف با کشفهای جدید دانشمندان- به خصوص در علم فیزیک- همانندی داشت.
جنبش کوبیسم توسط “پیکاسو” و “براک” بنیان گذارده شد، مبانی زیبایی شناختی کوبیسم طی هفت سال شکل گرفت
(1914-1907) با این حال برخی روشها و کشفهای کوبیست ها در مکتبهای مختلف هنری سده بیستم ادامه یافتند. نامگذاری کوبیسم(مکعب گرایی) را به لویی وُسِل، منتقد فرانسوی نسبت می دهند، او به استناد گفته ی ماتیس در باره ی « خرده مکعب های براک» این عنوان را با تمسخر به کار برد، ولی بعدا توسط خود هنرمندان پذیرفته شد.
کوبیسم محصول نگرشی خردگرایانه بر جهان بود. به یک سخن، کوبیسم در برابر جریانی که رمانتیسم دلاکروا، گیرایی حسی در امپرسیونیسم را به هم مربوط می کرد، واکنش نشان داد و آگاهانه به سنت خردگرا و کلاسیک متمایل شد. پیشگامان کوبیسم مضمونهای تاریخی، روایی، احساسی و عاطفی را وانهادند و عمدتا طبیعت بیجان را موضوع کار قرار دادند. در این عرصه نیز با امتناع از برداشتهای عاطفی و شخصی درباره چیزها، صرفا به ترکیب صور هندسی و نمودارهای اشیا پرداختند. آنان بازنمایی جو و نور و جاذبه ی رنگ را – که دستاورد امپرسیونیستها بود – از نقاشی حذف کردند و حتی عملا به نوعی تکرنگی رسیدند. با کاربست شکلهای هندسی از خطهای موزون آهنگین چشم پوشیدند و انگیزشهای احساسی در موضوع یا تصویر را تابع هدف عقلانی خود کردند.شاید مهمترین دستاورد زیبایی شناختی کوبیستها آن بود که به مدد بر هم نهادن و درهم بافتن تراز ها(پلانها)ی پشتنما نوعی فضای تصویری جدید پدید آوردند. در این فضای کم عمق، بی آنکه شگردهای سه بعد نمایی به کار برده شود، حجم وجسمیت اشیا نشان داده شد.
کوبیست ها – برخلاف هنرمندان پیشین – جهان مرئی را به طریقی بازنمایی نمی کردند که منظری از اشیا در زمان و مکانی خاص تجسم یابد. آنان به این نتیجه رسیده بودند که نه فقط باید چیزها را همه جانبه دید، بلکه باید پوسته ظاهر را شکافت و به درون نگریست. نمایش واقعیت چند وجهی یک شی مستلزم آن بود که از زوایای دید متعدد به طور همزمان به تصویر در آید، یعنی کل نمودهای ممکن شیء مجسم شود. ولی دستیابی به این کل عملا غیر ممکن بود. بنابراین بیشترین کاری که هنرمند کوبیست می توانست انجام دهد، القای بخشی از بی نهایت امکاناتی بود که در دید او آشکار می شد. روشی که او به کار می برد تجزیه صور اشیاء به سحطهای هندسی و ترکیب مجدد این سطوح در یک مجموعه به هم بافته بود. بدین سان، هنرمند کوبیست داعیه واقعگرایی داشت، که بیشتر نوعی واقعگرایی مفهومی بود تا واقعگرایی بصری.
کوبیسم را معمولا به سه دوره تقسیم می کنند: مرحله ی اول که آن را « پیشاکوبیسم» یا « کوبیسم نخستین» می نامند، با تجربه های مبتنی بر آثار متاخر سزان و مجسمه های آفریقایی و ایبریایی مشخص می شود این مرحله با تکمیل پرده «دوشیزگان آوینیون» اثر پیکاسو(اوایل 1907) به پایان می رسد. ساختار این پرده آغاز کوبیسم را بشارت می دهد؛ زیرا جابجایی و درهم بافتگی ترازها، تلفیق همزمان نیمرخ و تمامرخ و نوعی فضای دوبعدی را در آن می توان مشاهده کرد. در دو سال بعدی، پیکاسو و براک همراه یکدیگر بر اساس توصیه سزان به امیل برنار مبنی بر تفسیر طبیعت به مدد احجام ساده هندسی، روش تازه ای را در بازنمایی اشیا به کار بردند و از میثاقهای برجسته نمایی و نمایش فضای سه بعدی عدول کردند.
در دومین مرحله (1912-1910) که آن را “کوبیسم تحلیلی” می نامند، اصول زیبایی شناسی کوبیسم کامل تر شد. پیکاسو و براک به نوع مسطح تری از انتزاع صوری روی آوردند که در آن ساختمان کلی اهمیت داشت و اشیای بازنمایی شده تقریبا غیر قابل تشخیص بودند. آثار این دوره غالبا تکرنگ و در مایه های آبی، قهوه ای و خاکستری بودند. به تدریج اعداد و حروف بر تصویر افزوده شدند و سر انجام اسلوب تکه چسبانی یا کلاژ به میان آمد که تاکید بیشتر بر مادیت اشیا و رد شگردهای وهم آفرین در روشهای نقاشانه ی پیشین بود.
در مرحله سوم(1912-1914) با عنوان “کوبیسم ترکیبی” آثاری منتج ازفرایند معکوس انتزاع به واقعیت پدید شدند. دستاوردهای این دوره بیشتر نتیجه ی کوششهای گریس بود. اگر پیکاسو و براک در مرحله ی تحلیلی به تلفیق همزمان دریافتهای بصری از یک شیء می پرداختند و قالب کلی نقاشی خود را به مدد عناصر هندسی می ساختند، اکنون گریس می کوشید با نشانه های دلالت کننده ی شیء به باز آفرینی تصویر آن بپردازد. بدین سان تصویر دارای ساختمانی مستقل اما همتای طبیعت می شود و طرح نشانه واری از چیزها به دست می دهد. گریس در تجربه های خود رنگ را به کوبیسم باز آورد.
کوبیسم بر جنبشهای انتزاعگرا چون کنستروکتیویسم، سوپرماتیسم و دِ استیل اثر گذاشت. امروزه هم کوبیسم در عرصه ی هنر معاصر مطرح است و بسیاری از هنرمندان در کشورهای مختلف از مفاهیم و اسلوبهای آن بهره می گیرند.
عکاسی کوبیستی:
در عکاسی کوبیستی از نوعی کلاژ بهره می گیرند، درهم ریختن فضای واقعی توسط چسباندن عکسهای مختلف از زوایای مختلف صورت( در پرتره کوبیستی) و چیدمان تصویری با استفاده از عناصر غیر همگون برای رسیدن به مفاهیم کوبیستی. همچون دیگر سبک های عکاسی نوعی ساختار شکنی تصویری با کم و زیاد کردن عناصر اصلی تصویر با اسلوب و ساختار کوبیسم در نقاشی، می توان گفت فضای پرسپکتیوی یا فضایی که از یک نقطه دید واحد نمایان شده است.
نمونه ای عکسهای Tim Thompson عکاس کوبیست :
کوبیسم با همزمان کردن نقاط دید مختلف، یکپارچگی قیافه ی اشیاء را به هم می زند و به جای آن شکل«تجریدی» یا ( آبستره) را ارائه می کند. بدین معنا که عکاس کوبیست اشیاء را در آن واحد از زوایای مختلفی می بیند، اما تمامی تصویری را که دیده است به ما نشان نمی دهد. بلکه فقط عناصر و اجزایی از آنها را انتخاب و روی سطح دو بعدی تصویر می نمایاند. از این روست که یک اثر کوبیستی، مغشوش، درهم و غیر طبیعی جلوه می کند. بنابراین عکاس کوبیست که دیگر در بند یک نقطه دید واحد( مانند عکاسی رئال) نیست و می تواند هر شیئی را نه به عنوان یک قیافه ی ثابت بلکه به صورت مجموعه ای از خطوط، سطوح و رنگها ببیند. و با ترکیب این ابعاد عکس کوبیستی ارائه کند.
نگاهی به کوبیسم
به عقیده بسیاری از مورخان هنر، کوبیسم به سبب نوآوری در روش دیدن، انقلابیترین و نافذترین جنبش سدهی بیستم و آغازگر اصلی جنبش مدرنیسم در هنر است.
ادوارد لوسی اسمیت درباره کوبیسم میگوید :
” … در مجموع کوبیسم نشان داد، که در هنر قرن بیستم، قویترین عامل محرک بوده و برداشتهای ما غربیها را از هدف و امکانات نمایش تصویری را تغییر داده است، … “.
منتقدان هنری کوبیسم را از جهت سبک ، آنتیتز رنسانس میدانند. اما میان کوبیسم و رنسانس تشابهی هم هست چرا که هر دو سبک را هنرمندان معدودی ابداع کردند و هر دو به سرعت سراسر غرب را تسخیر کردند و نقطه آغاز هنر جدیدتر و نوینتر گردیدند.
کوبیسم را نمیتوان به سادگی تعریف کرد، لذا باید کوشید تا پاسخ این پرسش را به طور غیرمستقیم بگوییم. اینکه کوبیسم را بر حسب شیوه یا بر حسب موضوع یا برخی فنون خاص و یا بعنوان یک نظم یا نظریه زیباشناختی تعریف کنیم نیز ممکن نیست. کوبیسم همچنین ملهم از هیچ فلسفه خاصی نبود؛ ترکیبی بود از بینش، درک راستگویی، نوگرایی و تمایل به ارائه یک واقعیت معاصر.
کوبیسم حاصل این اعتقاد نیز بود که روشها و قرارداهای مرسوم هنری (بخصوص نقاشی) نادرست و کهنهاند و نیز نتیجه این درک بلاواسطه بود که نسل جدید نقاشان جوان، اگر میخواست، میتوانست یک وسیله بیان تصویری تازه کشف یا ابداع کند.
یکی از هدفهای عمده کوبیسم این بود که واقعیت ملموس هرچیز را بدون توسل به تدابیر چشمفریب بیان کند. علاوه بر این کوبیسم کوششی بود در این جهت که از هر پرده، واقعیت ملموس تازهای ساخته شود نه تصویر وهمانگیز از یک آرمان تخیلی و یا ادراکی صرفا بصری از واقعیت.
مبانی زیباشناختی کوبیسم طی 7 سال از سال 1907 تا 1914 شکل گرفت. نامگذاری کوبیسم را به “لویی واسل” منتقد فرانسوی نسبت میدهند. او به استناد گفتهی ماتیس درباره “خرده مکعبهای براک” این عنوان را با تمسخر بکاربرد (1908). ولی بعدا توسط خود هنرمندان پذیرفته شد.
بطور کلی کوبیسم را به سه دوره تقسیم میکنند :
1 – کوبیسم نخستین که به آن “پیشاکوبیسم” یا “کوبیسم سزانی” و یا “کوبیسم هندسی” هم گفته میشود. (اوایل1907)
در شروع این سبک، پیکاسو و براک روش تازهای در بازنمایی اشیا بکار برده بودند. کوبیسم با تابلو “دوشیزگان آوینیون” پیکاسو با جابجایی و درهمبافتگی ترازها، تلفیق نیمرخ و تمامرخ و نوعی فضای دوبعدی که در آن مشاهده میشد، شروع شد.
این اثر، متاثر از آثار متاخر سزان و مجسمههای آفریقایی بود و پدر این شیوه را به حق سزان میدانستند.
2 – کوبیسم تحلیلی یا تجربهای (1912 – 1910)
در این دوره اصول زیباشناسی کوبیسم کاملتر میشود و پیکاسو و براک به نوع مسطحتری از انتزاع صوری روی میآوردند. در این دوره ساختمان کلی کار اهمیت داشت و اشیاء بازنمود شده، غیر قابل تشخیص بود و فرمها عمدتا به ساختار هندسی تجزیه میشدند.
در این دوره رنگها به شدت خفه و قدرت آنها کاهش مییابد. آثار غالبا تکرنگ و در مایههای آبی، قهوهای و خاکستری میشدند. در مورد تکرنگی آثار شاید بتوان گفت، چون ساختار هندسی بود، تکرنگی اثر باعث میشد تا فضای اثر آشفتهتر جلوه نکند. پس از مدت کوتاهی کمکم اسلوب تکهچسبانی یا کلاژ به کارها اضافه میشود که تاکیدی بر مادیت اشیاء و رد شگردهای وهمآفرین در روش نقاشی پیشین بود.
در دوران کوبیسم تحلیلی، تاکید، بیشتر بر فرآیند جستجوی بصری در ویژگیهای اساسی موضوعات آتلیهای به ویژه تصاویری از طبیعت بیجان بود. هنرمند حول موضوع نقاشی خود که در مرکز تابلو قرار میگیرد، گردش میکند و آنرا از زوایای مختلف مینگرد و مجموعهای از نقاط دید و پرسپکتیوهای مختلف را در اثر خود ارائه میدهد.
3 – کوبیسم ترکیبی (1914-1912)
دستاوردهای این دوره بیشتر نتیجه کارهای گریس بود. اگر پیکاسو و براک در مرحله تحلیلی به تلفیق همزمان دریافتهای بصری از یک شیء میپرداختند و قالب کلی نقاشی خود را به مدد عناصر هندسی میساختند، اکنون گریس میکوشید با نشانههای دلالتکنندهی شیء، به بازآفرینی تصویر بپردازد. البته نشانههای مزبور، بدون تجربه بصری قبلی قابل درک نیستند و تمام جزئیات این تجربه نیز به تصویر در نمیآید.
پس به طور کلی، نقاش در این روش به مدد حافظه بصریاش، صورتی متفاوت با شکل اشیاء واقعی را ارائه میکند. بدین ترتیب تصویر دارای ساختمانی مستقل اما همتای طبیعت میشود و طرح نشانهواری از چیزها به دست میدهد.
گریس در تجربههای خود رنگ را به نقاشی کوبیسم بازآورد. عنصر رنگ در این دوره قویتر و پراهمیتتر میشود و شکلها جنبه تزئینی به خود میگیرد و عناصر جدیدی وارد تابلو میشود (کلاژ).
نقاش در کوبیسم ترکیبی، برخلاف کوبیسم تحلیلی، با اشکال بزرگ و طرح مشخص و با رنگ بیشتر سر و کار دارد.
پیکاسو و براک در سبک کوبیسم، اشارات قراردادی پرسپکتیو و کوتاهنمایی و نقاشی از مدل را کنار زدند و مصمم شدند تا حجم و پیکره را در سطحی دوبعدی و بدون هیچگونه ایجاد توهم بصری و خلق تصویر سهبعدی به نمایش بگذارند.
تا آن هنگام هدف هر هنرمندی که قصد داشت تصویری از اشیاء واقعی نمایش دهد، این بود که اشیاء را آنگونه که در خارج موجود بودند، به تصویر بکشد و نه آنگونه که بخشی از آن در لحظه و مکان خاصی حضور مییابد. بدین منظور باید بطور همزمان چندین وجه از شیء نمایش داده میشد.
نمایش واقعیت چندوجهی یک شیء مستلزم آن بود که از زوایای دید متعدد به طور همزمان به تصویر درآید. یعنی کل نمودهای ممکن شیء ، مجسم شود. ولی دستیابی به این کل نیز عملا غیرممکن بود.
حتی کوبیستها به این نتیجه رسیده بودند که نه تنها باید چیزها را همهجانبه دید، بلکه باید پوسته ظاهر را شکافت و به درون نگریست.
پس هنرمند کوبیسم میتوانست تا حدودی به القای بخشی از بینهایت امکانی که در دید او آشکار میشد، با روشی که در پیش گرفته بود، به نوعی واقعگرایی آن هم از نوع مفهومی برسد
واژه نامه:کوبیسم
این اسم را لوئی واسل (منتقد هنری)به مسخره برروی یکی از بزگترین مکتبهای هنری جهان که موجب تحولی عظیم در جهان گشت گذاشت . او این اسم را از روی یکی از نقاشی های ژرژ براک که پر از مکعب های کوچک بود برداشت.
کوبیسو را به دو مرحله تقسیم می کنند:۱-کوبیسم تحلیلی ۲- کوبیسم ترکیبی
کوبیسم تحلیلی: که توجهی به رنگها نمی شد و تاکید بر روی فرایند جستجوی بصری در ویژگی های اساسی موضوعات آ تلیه ای به ویژه تصاویری از طبیعت بی جان می کند . هنرمند نقاشی اش را از زوایای مختلف می کشد (بین سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۲).
کوبیسم ترکیبی : رنگها ظهور می یابد و هنر مند از کلاژ و بافتهای نا مقبول سطح تابلو اش را پر می کند.
کوبیسو رویکردی مثبت به هنر مدرن است .از یک سو به هنر پیش از یونان و از یک سو به آینده چشم دارد . کوبیسم را ابداع پیکاسو و ژرژ براک می دانند. آنها اشارات قرار دادی پرسپکتیو کوتاه نمایی و نقاشی از مدل را کنار گذاشتند و مصمم شدند که حجم و پیکره را در سطحی دو بعدی و بدون هیچ گونه ایجاد توهم بصری در خلق تصویری سه بعدی به نمایش بگذارند .لذا کوبیسم رویکردی آگاهانه است تا بصیرتی ناخوداگاه.
دو عامل بر ظهور کوبیسم تاثیر به سزایی داشت :
۱- تندیسهای آفریقایی ۲- و آثار متاخر سزان
کوبیسم موجب پدید آمدن سبکهای هنری بسیاری مثل فوتوریسم اورفیسم ورتی سیسم خلوص گرایی و سرچشمه اصلی هنر انتزاعی گشت .
از آنجا که در این سبک تاکید بیشتر بر نمایش ایده است تا نمایش واقعیت خود به یکی از بنیانهای گرایشات زیبایی شناختی سده بیستم بدل شد .
این هفته نقاشی ها پابلو پیکسو را به شما نشان خواهم داد و هفته بعد نقاشی های ژرژ براک . اگر نقاش خاصی برای معرفی و نشان دادن آثارش مورد نظر شماست برایم نظراتتان را بفرستید . در ضمن از دیدن آثار شما نیز خوشحال می شوم
سبک سورئالیسم(surrealism)
سبک سورئالیسم یکی از جنبه های معروف هنری در قرن بیستم است سورئالیسم زمانی به وجود آمد که دادائیسم در حال از بین رفتن بود پیروان آن به دور آ ندره برتون که زمانی از دادائیست ها بود گرد آمد و این مکتب در فرانسه ایجاد شد .
سورئالیسم عبارت است از فعالیت خود به خودی روانی که به وسیله آن می توان خواه شفاهاً و خواه کتباٌ یا به هر صورت شکل دیگری فعالیت واقعی و حقیقی فکر را بیان و عرضه کرد .
سبک سورئالیسم هر چند در عرصه نقاشی توسط بعضی از نقاشان بزرگ همچون رنه مارگریت،آندره برتون ، السالوادور دالی و دیگر نقاشان این سبک مطرح گردید.
سورئالیسم چیزی فراتر از یک سبک هنری است بلکه میتوان آن را یک جنبش هنری نامید برخلاف دیگر مکاتب هنری که از طریق موضوعات بصری انتخاب رنگ ها یا تکنیک ها توصیف میشوند.
سورئالیسم از تصاویر و استعارات بهره می گیرد تا خواننده مجبور شود عمیق تر فکر کند و به رمزگشایی معنای تصاویر در ناخودآگاه دست بزند و به جای تکیه بر طرح داستانی، نویسندگان سورئالیست بر شخصیت ها و کشف و شهو دشان تمرکز می کنند تا خوانندگان به درون ناخودآگاه شیرجه بزنند هر آنچه را می یابند تحلیل کنند.
تصاویر و ایده ها در ادبیات سورئالیستی ، خصلتی متناقض دارند . و متن سورئالیستی، عجیب و شوکه کننده است . و هدف آن ، این است که مردم را از کنج راحتی شان بیرون بکشند و با ایدههای چالشبرانگیز روبرو کنند.
سورئالیسم در ادبیات ، پیوند زدن واقعیت و تخیل است سورئالیست ها در جستجوی راهی بودند تا بر تناقضات ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه غلبه کند و یکی از این راهها ، ساختن داستان های عجیب و پر از کولاژ های حیرت انگیز بود . وحشتی که به دلیل جنگ جهانی اول اروپا را در بر گرفته بود، روز به روز به سیاسی شدن هنر دامن میزد ، سورئالیست ها می خواستند از مرزهای ترس و وحشت پا فراتر بگذارند و علیه سلطه سیاست بجنگند .
البته هدف این جنبش ، به ذات سیاسی نبود.
سورئالیسم متشکل پرتوقعی است که فقط عضویت در بست و پیروی کامل را میپذیرد و این مسلک در حوزههای مختلف فلسفی رویکردهای زیر را اختیار کرده است؛
* فلسفه علمی که همان رویکرد فروید به روانکاوی است .
* فلسفه اخلاقی که با هرگونه قرارداد مخالف است .
* فلسفه اجتماعی که می خواهد با ایجاد انقلاب سورئالیستی بشریت را آزاد کند.
نقاشان اصلی سورئالیست هنرمندان زیر بودند:
ژان آرپ ، مارکس ارنست ، آندره ماسون ، رنه مگریت، سالوادور دالی پیر روی ، پل دلووکس ، جوان میری